ایستگاه آخر

مرا سفر به کجا می برد...

ایستگاه آخر

مرا سفر به کجا می برد...

سنجاقک ها

و دیدارهای آشنا

زادگاهم چه عزیز است ! 

 ...................................... بوسون 

 

 

*  *  * 

 

 چند روزی مرخصی گرفتم. این چند وقت که وبلاگ رو به روز نکردم اتفاقات خوب و بد زیادی توی پادگان افتاد.

یکی از سربازها سر پست نگهبانی اقدام به خودزنی کرد و قصد داشت که خودش رو دار بزنه که خوشبختانه اتفاقی براش نیفتاد و به موقع به دادش رسیدن.

یه روز هم تمام نیروهای پادگان رو کوهپیمایی بردن که خیلی خوش گذشت، هر چند که خیلی خسته شدیم. 

گوشی دو تا از دوستام رو هم گرفتند و هر کدوم ۵ روز اضافه خدمت رفت توی پرونده شون. همین روزهاست که منم لو برم!

چند روز متوالی هم بارون بارید و هوا هم که حسابی سرد شده.

توی آسایشگاه هیچ وسیله گرم کننده ای نداریم و شب ها با گذاشتن چندین پتو روی خودمون خواب میریم.

یکی از دوستان هم انتقالی گرفت و برگشت شهر خودش و دو نفر دیگه که خیلی با هم صمیمی بودیم آخر آذر خدمتشون تمام میشه و میرن.

کلی هم سرباز جدید وارد پادگان شده طوری که دیگه ما جزء قدیمی ها حساب میشیم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد