ایستگاه آخر

مرا سفر به کجا می برد...

ایستگاه آخر

مرا سفر به کجا می برد...

 

« در آغاز هیچ نبود ،

کلمه بود و آن کلمه خدا بود »

و کلمه بی زبانی که بخواندش ،

و بی اندیشه ای که بداندش ،

چگونه می تواند بود ؟      

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود ،

و با نبودن چگونه می توان بودن ؟

خدا بود و با او عدم ،

و عدم گوش نداشت .

حرفهائی هست برای گفتن ،

که اگر گوشی نبود ، نمی گوییم

و حرفهائی هست برای نگفتن ،

حرفهائی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند ،

حرفهای شگفت ، زیبا و اهورائی همین هایند ،

و سرمایه ماورائی هر کسی به اندازه حرفهائی  است که برای نگفتن دارد ...

.....................................................................................................شاندل

 

* * * * * * *

نشد... یعنی نتونستم

نمی خواستم دیگه سراغ وبلاگ نویسی بیام. احساس می کنم یه جور اعتیاد شدید به اینترنت و وبلاگ و وب گردی پیدا کردمه و این بهم ضربه می زد. 

تصمیم به ترک گرفتم که نشد !  

برگشتم ولی شاید کم رنگ تر قبل...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
عاشق چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:23 http://www.moft.blogsky.com/


واقعییییییییییییییه
http://www.xpango.com?ref=91576452

اسرار جمعه 6 دی‌ماه سال 1387 ساعت 21:40 http://nimnegah87.blogfa.com

سلام . باتشکر از حضور شما . بله اولین پستم بود . هنوز مبتدی ام... به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد