ایستگاه آخر

مرا سفر به کجا می برد...

ایستگاه آخر

مرا سفر به کجا می برد...

 

بر شاخه های درختان غار

دو کبوتر تاریک دیدم،

یکی خورشید بود

و آن دیگری ، ماه. 

 

« همسایه های کوچک ! (با آنان چنین گفتم )

گور من کجا خواهد بود؟ » 

 

« در دنباله ی دامن من » چنین گفت خورشید.

« در گلوگاه من » چنین گفت ماه. 

 

و من زمین را

بر گُرده ی خویش داشتم و پیش می رفتم

دو عقاب دیدم همه از برف

و دختری سراپا عریان

که یکی دیگری بود

و دختر هیچکس نبود. 

 

« عقابان کوچک ! ( بدانان چنین گفتم )

گور من کجا خواهد بود؟ » 

 

« در دنباله ی دامن من » چنین گفت خورشید .

« در گلوگاه من » چنین گفت ماه. 

 

بر شاخساران درخت غار 

دو کبوتر عریان دیدم.

یکی دیگری بود

و هر دو هیچ نبودند.                    

  

+ با اینکه چیز زیادی از این شعر متوجه نمی شم ، ولی همیشه ازش خوشم اومده !

+ بعضی اوقات آدم توی یه مسیری گام بر می داره که فقط اولش معلومه. دو قدم که جلوتر بره متوجه می شه که اشتباه اومده و بیراهه بوده ٬ ولی باز هم مجبور  ِ تا آخر این بیراهه رو ادامه بده...

 

...................................................................................... لورکا

نظرات 6 + ارسال نظر
niloufar چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:12 http://www.blueboat.blogsky.com

در یک دقیقه میتوانیم نگرش خود را تغییر دهیم
و در آن یک دقیقه می توانیم تمام روز را تغییر دهیم
movafagh bashi

حسین چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:55 http://www.pool24.persianblog.ir

اگر شغل می خوای تا پایین صفحه را مطالعه کن
ضرر نمی کنی
دیگر نگران بی شغلی خود نباشید
اگر درآمد شما کم است
از هر شغلی که دارید
خواهشا توضیحات زیر را جدی بگیرید
ضرر نمی کنید
این روشی که من به شما معرفی می کنم کاملا با قوانین جمهوری اسلامی مطابقت دارد
پیشنهاد ما بسته کسب درامد کانون است
به راحتی و فقط با داشتن یک دستگاه کامپیوتر
و اطلاعات کمی از محیط ویندوز
روش ما را فرا بگیرید
بسته کسب درآمد کانون
با تایدیه وزارت کار جمهوری اسلامی ایران
سال است که در جهت خوداشتغالی جوانان دست به کار شده ده
امیدوارم از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را بکنید
توجه:من هم مثل شما تا یک ماه پیش اصلا از این موضوع خبر نداشتم
ولی به طور اتفاقی دقیقا 40 روز پیش
از طریق روزنامه جام جم با این آگهی آشنا شدم
حال شما این آگهی را با ایمیلی که من برای شما فرستادم مطالعه کنید
مطمئن باشید
این روش با روش هایی که در اینترنت ارائه شده و همه دروغی است فرق دارد
(چرا با این همه تکنولوژی که بشر به آن دست یافته جوانان ایرانی دم از بیکاری می زنند
این جمله بالا شعار مسئولان کانون می باشد
لطفا دقیقا به آن توجه کنید
شاید دیگر تکرار نشود
با ورود به سایت زیر
و زدن عکس دست
که در بالای سایت است وارد سایت مربوطه شوید
و اطلاعات کامل را به دست آورید
توجه:چون این روش صددرصد تضمینی است
و امکان کسب درآمد ماهانه شما را افزایش میدهد
برای اینکه به این بنده حقیر نیز کمکی شده باشد
در قسمت معرف نام کاربری من را بنویسید
دیگه همه چیز دست خودته
از ما گفتن بود
یا علی
تا هم من سود کرده باشم
هم شما به سودی دست یابید
معرف:mahalnist@yahoo.com
سایت من : www.pool24.persianblog.ir
همچنین منو لینک کنید به من خبر دهید
تا شما را لینک کنم

!!!

شروین چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:08 http://www.shahriyareman.blogsky.com

سلام اینم نظر
منم اول از شعر خوشم نمی اومد
خودم شعر گفتم
لاز رمان بدم می اومد رمان نوشتم از درس بدم می اومد دانشجو شدم
خیلی سخت نگیر

اتفاقا شعر رو خیلی دوست دارم. منظورم اینه که منظور شاعر (لورکا) رو از این شعر متوجه نمی شم.

نهال چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:18 http://fazmetr.blogsky,com

سلام

ایم لوذکا هم شعر میگه ها ! فکر کنم یه نوبلی چیزی هم برده باشه !اما احتمالا فقط خودش میفهمه چی گفته !

نوبل؟ بیچاره رو کشتن٬ هیشکی نمی دونه قبرش کجاست !

نقطه‌نویس یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:11 http://noghtenevis.blogspot.com

راستی چرا اینجوریه؟
فک کنم گاهی غرور باعث می‌شه چنین کاری کنیم!!!
شعرش یه جوری بود...

خودمم هم دلیلش رو نمی دونم که چرا این جوری میشه. شاید به این دلیله که فقط اول مسیر رو نگاه می کنیم.
ولی اینکه مجبوری اون رو ادامه بدی٬ دلیلش می تونه همین غرور باشه!

+ راستی طبق معمول قسمت نظراتت برای من باز نمیشه

پاییز برگ ریزان دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:40 http://azi.blogsky.com

به روزم...[گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد