بس جهـد می کردم که من آیـنه نیـکی شـوم
تو حکم می کردی که من خمخانه سیکی شوم
خمخـانه خاصـان شدم دریـای غواصان شدم
خورشید بی نقصان شدم تا طب تشکیکی شوم
نـقش ملائـک ساختی بر آب و گـل افراختی
دورم بــدان انداختــی کاکسیـر نزدیکـی شـوم
هاروتیـی افروختـی پس جادویـش آموختـی
ز آنم چنین می سوختی تا شمع تاریکی شـوم
ترکـی همه ترکـی کند تاجیـک تاجیـکی کـند
من ساعتی ترکی شوم یک لحظه تاجیکی شوم
گه تاج سلطانان شوم گه مکر شیطانان شوم
گه عقل چالاکـی شوم گه طفل چالیـکی شـوم
خون روی را ریختم با یوسـفی آمـیختـم
در روی او سرخی شوم در موش باریکی شوم
درود بر تو احسان عزیز و درود بر مولانای شریف
خوشحالم که میبینم به شعر علاقه مندی
سلام
نتونستم همه ی مطالب اینجا رو بخونم
از این پست آخر بیت
نه دامی ست نه زنجیر٬ همه بسته چراییم؟
چه بند است٬ چه زنجیر که بر پاست خدایا؟
رو خیلی دوست دارم
همینطور علاقه و سلیقه تون رو تحسین می کنم
پست قبلی هم تست خیلی جالبی داشت ...منم انجام دادم...مرسی
سلام وبلاگ جالبی داری ممنون از اینکه به من سر زدی بازم
منتظرتون هستم...
دست های گره خورده زبان درازی خداست به من...
اگر زندگی سخت است من از زندگی سخت ترم....
خوشمان آمد جالب بود!
ممنون که توی بازی شرکت کردی دوست عزیز ...
منم شعر خیلی دوست دارم اما هیچ وقت سراغش نمیرم ...همیشه شعرای خوبو این ور و اوو ور میبینم ...اونا میان سراغم !این شعرو هم یه جایی دیدم و شنیدم ...خیلی قشنگ بود ...
خوش به حالت. من که چند وقتیه کلا با کتاب بیگانه شدم :(
سلام.
ممنونم که بهم سر زدید...و یه هدیه بهم دادین و خوشحالم کردین!!!
منم واقعا دلم برای اون دوران تنگ شده...
با اینکه هنوز هم میرم درسه اما خاطارت دوران دبستان یه چیزه دیگست!!!
بازم بهم سر بزنید...
ممنونم.